رازهای موفقیت چیست؟


معنای موفقیت را برای خود باز کنید : اگر شما معنای موفقیت را ندانید نمی توانید در زندگی موفق شوید. هر کسی دیدگاه متفاوتی نسبت به موفقیت و معنای آن دارد. موفقیت واقعی هنگامی به وقوع می پیوندد که شما بتوانید به آنچه در زندگی آروزی آن را دارید دست بیابید. هنگامی که این را شناسایی کردید، می توانید اهدافی را تعیین کنید که برای شما معنی دار و مهم هستند.

رمز موفقیت در درس خواندن چیست

اگر در جستجوی رمز موفقیت در درس خواندن و راز و رمز موفقیت در تحصیل، داشتن معدل بالا، شاگرد اول شدن و . هستید ادامه این مطلب را بخوانید.

اگر در قالب یک جمله یا یک کلمه بخواهیم بگوییم، رمز موفقیت در درس خواندن تلاش و پشتکار است. با تلاش و پشتکار می توانید به هر هدف بزرگی دست پیدا بکنید. برای موفقیت در تحصیل و موفقیت در درس خواندن باید در مرحله اول هدف واضح و مشخصی برای خودتان تعیین کنید (مقاله تاثیر هدف گذاری در موفقیت تحصیلی را در این زمینه مطالعه کنید). باید مشخص کنید که چه می خواهید و در جستجوی رازهای موفقیت چیست؟ چه هدفی هستید. به عنوان مثال آیا قصد دارید شاگرد اول شوید یا می خواهید این ترم یا ترم آینده معدلتان بالای 19 باشد. آیا قصد دارید در ریاضی 20 بگیرید و یا مثلا در کنکور رتبه زیر 500 کسب نمائید. به هر صورت در مرحله اول هدف خودتان را مشخص کنید. اگر در جستجوی رمز موفقیت در درس خواندن هستید، تعیین هدف را هم فراموش نکنید. اگر ندانید به کجا می روید به جایی نخواهید رسید. در مرحله بعد برای رسیدن به هدف خودتان برنامه ریزی کنید. برنامه شما باید مختص خودتان باشد. می توانید از برنامه های دیگران ایده بگیرید ولی چون شخصیت و عادتهای شما متفاوت است و همچنین هدف شما ممکن است از هدف دیگران متفاوت باشد، بنابراین نمی توانید دقیقا برنامه شخص دیگری را برای خودتان کپی کنید. پس، برای خودتان برنامه ریزی داشته باشید. اگر برنامه را بر روی کاغذ بیاورید به نسبت حالتی که فقط در ذهن خودتان آن را داشته باشید بهتر است.

برای مطالعه بیشتر در زمینه برنامه ریزی درست مقاله برای موفقیت در تحصیل و کنکور چگونه برنامه ریزی کنیم؟ را مطالعه نمائید.

در نهایت با توجه به هدفی که برای خودتان تعیین کرده اید و با در نظر گرفتن برنامه ریزی خودتان، با تلاش و پشتکار به سمت هدف حرکت کنید. در کلاسهای مدرسه و دانشگاه به صورت مرتب شرکت کنید و مطالعه کنید و درس بخوانید. هدفی که برای خودتان تعیین کرده اید انگیزه شما را بیشتر کرده و انرژی شما را افزایش می دهد. از همه ی ابزارها و امکاناتی که وجود دارد برای رسیدن به موفقیت استفاده نمائید. از دوستانتان کمک بگیرید و هر سوالی دارید از مدرس و استاد خودتان بپرسید. در طول ترم درس بخوانید و مطالعه دروس را به ایام امتحانات موکول ننمائید. در صورت لزوم از کلاسهای تدریس خصوصی استفاده کنید و از راهنمایی و مشاوره مدرسین خصوصی مجرب هم برای موفقیت در تحصیل و درس خواندن استفاده نمائید (برای مشاهده لیست مدرسین تدریس خصوصی بر روی عبارت مدرسین تدریس خصوصی کلیک کنید).

مطالعه کنید: چگونه درس بخوانیم که خسته نشویم

با توجه به مطالب گفته شده، به عنوان جمع بندی می توان گفت رمز موفقیت در درس خواندن و تحصیل این است: تعیین هدف و برنامه ریزی برای رسیدن به آن با تلاش و پشتکار فراوان. این فرمول همیشه جواب می دهد. حتی در سایر جنبه های دیگر زندگی شما هم می تواند مفید و موثر باشد. هیچکس از شما باهوشتر نیست. اگر به عنوان مثال شخصی ریاضی را بهتر از شما بلد است، فقط زمان بیشتری را به آن اختصاص داده است و بیشتر تمرین و مسئله حل کرده است. بنابراین با داشتن انگیزه و هدف و مداومت و تلاش و پشتکاری می توانید در درس و تحصیل و در تمامی جنبه های زندگی موفق باشید.

مطالعه این مقاله هم مفید است: تدریس خصوصی راهکاری عالی برای یادگیری بهتر دروس

Facebook

‎راز موفقیت چیست ؟‎ есть на Facebook.‎ Чтобы связаться с ‎راز موفقیت چیست ؟‎, войдите в существующий аккаунт или создайте новый.

‎راز موفقیت چیست ؟‎ есть на Facebook.‎ Чтобы связаться с ‎راز موفقیت چیست ؟‎, войдите в существующий аккаунт или создайте новый.

Facebook показывает информацию, которая поможет вам лучше понять цель Страницы. Просматривайте действия людей, которые управляют контентом и публикуют его.

رمز و راز موفقیت در زندگی چیست؟ تعریف انسان موفق

معنی موفقیت در زندگی ممکن است برای همه افراد یکسان نباشد. این که موفقیت در ذهن شما به چه معنی است ممکن است با معنی موفقیت در نظر سایر افراد تفاوت داشته باشد. این واژه معمولا برای توصیف موفقیت های حرفه ای به کار می رود که نشان دهنده دستیابی به یک شغل مهم است اما می تواند به معنای کسب پول و ثروت نیز باشد.

به گزارش پامپا به گزارش psychologytoday؛ برخی از اوقات موفقیت به معنای غلبه بر مشکلات موجود یا به دست آوردن موفقیت در ورزش و علم است و موفقیت فقط در کسب موفقیت مالی خلاصه نمیشود.

افرادی که در حوزه هنر شناخته می شوند نیز خود را افراد موفقی می دانند. برخی از افراد ممکن است بزرگ کردن فرزندان و پرورش صحیح آن ها را موفقیت معنی کنند. این موضوع ممکن است برای بیشتر افراد به معنای موفقیت نباشد اما در جوامع مختلف پرورش فرزندان خوب و صالح از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

اجازه دهید بگویم منظور من از موفقیت دقیقا چه چیزی است. موفقیت توانایی افراد برای رسیدن به اهداف و دستیابی به مقاصدشان است. منظور من از این اهداف، تبدیل شدن به ستاره سینما یا برنده شدن جایزه نوبل و کسب مقام ریاست جمهوری نیست. منظورم به دست آوردن پول بیشتر نسبت به سایر افراد هم نیست.

با این استانداردها تقریبا هیچ کس موفق نخواهد بود. اما فکر می کنم این افراد و دیگران می توانند برای رسیدن به رضایت، روش های دیگری را بیابند که با دستاوردهای بزرگ، رسیدن به شهرت، شناخته شدن، تحسین و حس مهم بودن همراه است.

با اینحال به نظر می رسد، رسیدن به برخی از دستاوردهای خاص برای بیشتر افراد به معنای موفقیت باشد. این دستاوردها در برگیرنده یافتن شغل مناسبی است که بتواند جایگاه فرد را در جامعه تثبیت کند و به اندازه کافی درآمدزایی داشته باشد تا فرد زندگی راحتی را دنبال نماید.

شغل یا کاری که افراد به دنبال آن هستند بر اساس شخصیت و موقعیتی که دارند کاملا متفاوت است. بخشی از این موفقیت در نگاه بیشتر افراد، داشتن خانواده ای دوست داشتنی است که بچه دار شدن نیز شامل این بحث خواهد بود.

بیشتر افراد می خواهند دوستان خوبی داشته باشند و جامعه کوچکی در اطراف خود تشکیل دهند. معمولا فاکتورهای متعددی بر روی موفقیت فرد در اینده اثر می گذارد. در این میان انتخاب شریک کاری خوب و شریک زندگی مناسب از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

اگر فرزندان، والدین تحصیل کرده ای داشته باشند به احتمال زیاد خودشان هم به ادامه تحصیل علاقه مند می شوند و در نهایت می توانند شغل مناسبی برای خود پیدا کنند.

خوشبختی و موفقیت به شیوه های مختلفی وارد زندگی افراد می شود. برخی از افراد هستند که وجود شانس در زندگی را تایید می کنند. کودکانی که در خانواده های مناسب پرورش پیدا می کنند به احتمال زیاد وارد مشاغل خوبی می شوند. اگر آن ها وارد دانشگاه مناسبی شوند، با افراد مناسبی برخورد کنند قطعا خودشان هم موفق خواهند بود.

هر قدم موفقیت آمیزی در زندگی می تواند فرصت های بیشتری را برای افراد ایجاد کند. در برخی از شرایط نیز ویژگی های شخصی مثل جذاب بودن و با استعداد بودن می تواند مهم باشد.

هر چند این ویژگی ها تضمین کننده موفقیت نیستند اما می توانند به فرد موردنظر در رسیدن به موفقیت کمک کنند. با این وجود اضافه کردن چنین ویژگی هایی در صورت نبود کیفیت های دیگر زندگی، تاثیر و تفاوت چندانی نخواهد داشت. به عبارت دیگر، داشتن چنین مزایایی مانع از این نمی شود که سایر افراد با شما به رقابت نپردازند.

تلاش کردن مهم تر از داشتن ویژگی های شخصیتی برجسته است.

رازهای موفقیت در زندگی

یک کیفیت مهم ذهنی و شخصیتی وجود دارد که در تعیین موفقیت فرد، مهم تر از سایر موارد است. این موضوع کاراکتر فرد موردنظر است. موفقیت نهایی بیشتر از هر چیزی به تلاش فرد در شرایط نا امیدی بستگی دارد.

اینکه یک نفر چگونه در شرایط سخت به راه خود ادامه دهد. من سال ها و سال ها بر روی افرادی کار کرده ام که علی رغم داشتن مزایایی همچون پول و سلامت خوب، با شکست مواجه شده اند.

افرادی را دیده ام که از لحاظ جسمی معلول بودند و شاید بیماری ذهنی یا جسمی داشتند اما با وجود تمامی این موانع باز هم به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کرده اند.

در میان این داستان های افراد موفق، مردی بود که نتوانسته بود به خوبی به ادامه تحصیل بپردازد اما بعدها با کمی تلاش و پشتکار به موفقیت بزرگی دست یافته بود. او پشت سر هم در کسب وکارهایی که ایجاد کرده بود شکست خورده بود.

من مردی را به خاطر دارم که سه سال از زندگی خود را در بیمارستان روانی بستری شده بود. اما رازهای موفقیت چیست؟ در یافتن شغل مصمم بود و بعد از چند ماه توانست به عنوان یک مکانیک مشغول کار شود.

با زنی که دوستش داشت ازدواج کرد و حالا دو فرزند دارد. من زنی را به خاطر می آورم که مشکل یادگیری داشت و همین امر باعث می شد در مشاغل خود با شکست مواجه شود. او در نهایت با تلاش و پشتکار توانست در یک شرکت آرایشی مشغول به کار شود.

هر نویسنده موفقی در زندگی خود با شکست های مداومی دست و پنجه نرم کرده است. بیشتر رییس جمهوری های بزرگ در کمپین های تبلیغاتی قبلی خود با شکست مواجه شده اند.

من زن میانسالی را می شناسم که خودش را باور نداشت و هیچ علاقه ای به خود نشان نمی داد اما بعد از ملحق شدن به گروه کلیسا و به کمک سایر افراد توانست هم خود و هم دیگران را دوست داشته باشد و برای موفقیت دیگران تلاش کند. هیچ انسان موفقی به راحتی به موقعیتی که در حال حاضر دارد نرسیده است.

موفقیت نتیجه تلاش و پشتکار مداوم است. افرادی که در زندگی خود به موفقیت رسیده اند هرگز دست از تلاش برنداشته و نا امید نشده اند.

راز موفقیت در اعمال استراتژی چیست؟

نویسنده: David J. Collis مترجم: مریم مرادخانی منبع: HBR : در بخش قبلی مقاله، گفتیم که این روزها شرکت‌های قدیمی و بزرگ که سال‌ها بازار را در دست داشته‌اند، حالا ممکن است از سوی عوامل متعددی مورد تهدید قرار بگیرند که یکی از این عوامل، شرکت‌های نوپا با مدل‌های جدید کسب‌وکار هستند. اما حتی خود شرکت‌های نوپا نیز از خطر سقوط در امان نیستند.

راز موفقیت در اعمال استراتژی چیست؟

علت عمده شکست شرکت‌های کهنه‌کار و نوپا این است که نگاه مدیران ارشد به مقوله استراتژی، جامع نیست. استراتژی در واقع یک دورنمای متشکل از عناصر متعدد است که بسیاری از رهبران، تنها به قسمتی از آن توجه دارند. سپس عوامل شکست هر دو گروه را به تفصیل برشمردیم. گفتیم که شرکت‌های نوپا، غالبا به سرعت رشد می‌کنند و به سودآوری می‌رسند اما نمی‌توانند ارزش به دست آمده یا مزیت رقابتی خود را در بلندمدت حفظ کنند. مشکل عمده شرکت‌های قدیمی اما، مقاومت نسبت به تکنولوژی‌های جدید و عدم هماهنگی با سلیقه‌های متغیر مشتریان است. و همه این مشکلات، به استراتژی برمی‌گردد. فرآیند اجرای استراتژی باید همواره با محیط بیرون تطبیق یابد و قابلیت‌های لازم برای حفظ ارزش در بلندمدت، تقویت شود.

در پایان، به اشتباهات رایج شرکت‌های قدیمی و نوپا اشاره کردیم. گفتیم که شرکت‌های قدیمی، به روش‌های جدید حفظ ارزش، تکامل قابلیت‌ها و شناسایی نیازهای ناشناخته مشتری‌ها توجه چندانی ندارند چون روش‌های قدیمی، از دیرباز تا به امروز برایشان جواب داده. اشتباه رایج شرکت‌های نوپا و کارآفرینان اما از جنس دیگری است. آنها در زمان تاسیس، اصلا رقیبی ندارند چون خدمات یا محصولی که می‌فروشند، اولین بار توسط خودشان کشف و ارائه شده. این شرکت‌ها، هیجان‌زده از موفقیت زودهنگام، فراموش می‌کنند که هر روز، رقبای جدیدی برایشان پیدا می‌شود؛ رقبایی که پیش از این، اصلا وجود نداشتند. آنها برای ماندن در عرصه رقابت، باید سه عنصر اصلی حفظ ارزش را همواره در نظر داشته باشند: جذابیت صنعت، حفظ جایگاه رقابتی و تعامل رقابتی.

شروع با گام‌های کوچک

وقتی دائم با فرصت‌های متغیر مواجهید، کشف مدل‌های جدید و جایگاه رقابتی متمایز، به تنهایی نمی‌تواند ضامن موفقیتتان باشد. برای حفظ ارزش در بلندمدت، باید میان چابکی و کنترل، توازن ایجاد کنید. چطور؟ باید به تیم‌ها آزادی عمل دهید تا روش‌های جدید را امتحان کنند و همزمان، در قابلیت‌های مورد نیاز آینده، سرمایه‌گذاری کنند. مشکل شرکت‌های جا افتاده، ایجاد یک جایگاه رقابتی جدید نیست، بلکه ادامه فعالیت‌های کارآفرینی و بهبود ادامه‌دار و تدریجی است.

یک رستوران زنجیره‌ای همبرگر را در نظر بگیرید. تا به امروز، استراتژی‌اش این بوده: همبرگر ارزان برای بازار جوان. حالا تکنولوژی موبایل به یک موضوع داغ تبدیل شده و برای آنها شبیه یک فرصت است، مخصوصا حالا که به دلیل پاندمی کرونا، تمایل مردم به ماندن در خانه و سفارش آنلاین غذا بیشتر از قبل شده. این رستوران تصمیم می‌گیرد از این فرصت استفاده و روی‌آن سرمایه‌گذاری کند. ده‌ها گزینه در مقابلشان ایجاد می‌شود که می‌تواند تقریبا تک تک فعالیت‌هایشان را تحت‌الشعاع قرار دهد. از خودشان می‌پرسند: آیا باید طراحی منو را تغییر دهیم تا آیتم‌ها از قبل آماده باشند؟ آیا باید طراحی رستوران را عوض کنیم و جایی برای ارسال سفارش‌ها در نظر بگیریم؟ آیا باید رستوران‌ها را جابه‌جا کنیم چون ممکن است الگوی ترافیک مشتری‌ها تغییر کند؟

همان‌طور که می‌بینید، فعالیت‌های شرکت باید تغییر کنند و این، نیازمند اجرای برنامه‌هایی است که به مرور اجرا می‌شوند. به واسطه اجرای همین برنامه‌هاست که استراتژی، نمود پیدا می‌کند و اثراتش محسوس می‌شود، نه طرح کلی و اولیه آن. این تغییرات و تطبیق‌ها، گرچه ممکن است تاکتیکی به نظر برسند اما اتفاقا، از اساس استراتژیک هستند چون رد پایشان در تک‌تک عملیات‌های شرکت دیده می‌شود و این نیازمند تغییر سیستمی است. با این وجود، بسیاری از مدیران این تغییرات را دست کم می‌گیرند.

همان‌طور که گفتیم، یکی از عوامل شکست شرکت‌های کهنه‌کار، عدم هماهنگی با تحولات است. برعکس آن، شرکت‌های نوپا و کارآفرینان هستند که گاهی بیش از حد به همخوانی محصول با بازار توجه دارند و زود به زود محصول یا خدمات خود را متناسب با تغییر سلیقه مشتری تغییر می‌دهند. همین باعث می‌شود نتوانند قابلیت‌های سازمانی لازم برای موفقیت بلندمدت را در خود تقویت کنند. مثلا شرکت پوشاک زنانه Nasty Gal را در نظر بگیرید. این شرکت یکی از پیشروها در فروش آنلاین پوشاک و از لحاظ گسترش، سریع‌ترین شرکت در میان خرده‌فروشان بود اما پس از مدتی به دلیل تلاش‌های بیش از حد برای گسترش، فقدان رهبری موثر و گسستگی پیوند میان مشتری و برند، ورشکست شد. راه‌حل ما هم برای شرکت‌های کهنه‌کار و هم شرکت‌های نوپا، یک رویکرد استراتژیک است که «اجازه آزمون و خطا و تجربه را در یک چارچوب مشخص» بدهد.

این چارچوب را مدیر ارشد تعیین می‌کند. هر پروژه اکتشافی باید فرآیند، هدف، زمان‌بندی، معیارها و نقاط سنجش مشخص داشته باشد. افراد باید بتوانند طی فرآیند، تصمیمات مهم بگیرند (مبنی بر ادامه یا اتمام پروژه یا بخشی از آن) و پس از هر اقدام، آن را مورد بررسی قرار دهند. البته مدیران ارشد نباید خود را وارد جزئیات کم‌اهمیت پروژه کنند چون برایشان خسته‌کننده می‌شود (وقتش را هم ندارند).

مفهوم کنترل

کنترل، دارای دو مکانیزم است. نخست، از طریق تعهد و وفاداری نسبت به استراتژی محقق می‌شود؛ استراتژی‌ای «کلاسیک» که به خوبی طراحی و به همه تفهیم شده باشد و توضیح داده باشد که شرکت چگونه با اجرای همان مدل کسب‌وکار همیشگی، از رقبا پیشی خواهد گرفت. (در این استراتژی)، محدوده‌هایی که سازمان نباید از آنها فراتر رود، مشخص می‌شوند تا تیم‌های اجرا مطمئن شوند که راه‌حل‌هایشان، در چارچوب ارزش پیشنهادی، فعالیت‌ها و محدوده کسب‌وکار است.

استراتژی، یک دورنمای گسترده و دارای ابعاد مختلف است که برخی از آنها از دید مدیران پنهان می‌مانند.

تطبیق استراتژیک باید یک فرآیند تکرارشونده باشد؛ فرآیندی شامل فرضیه‌ها، آزمایش‌ها، یادگیری و اقدام. هرچه سرعت یک سازمان در طی کردن این چرخه بیشتر باشد، تاثیرگذاری‌اش در بازار بیشتر است. «جورج استاک جونیر» و «سم استوارت» از گروه مشاوره بوستون معتقدند هرچه یک شرکت بتواند زمان این چرخه را کمتر کند، مزیت قدرتمندتری را نصیب خود خواهد کرد. مکانیزم دوم کنترل، مربوط به انتخاب پروژه‌های تاکتیکی است. در اینجا، مدیر ارشد باید بتواند فشار لحظه‌ای را به خوبی بسنجد و در عین حال، تعداد محدودی از اقدامات بلندمدت را نیز در نظر داشته باشد تا افراد بتوانند از آن طریق، دست به آزمون و خطا بزنند. در شرکت‌های بزرگ، این اقدامات را «اقدامات شرکتی» می‌نامند. اینها، هدف نیستند چون چارچوب زمانی و معیار مشخصی ندارند، بلکه بیشتر شبیه طرح‌های گسترده‌ای هستند که ترتیب، انتخاب و طراحی چندین پروژه را تحت کنترل دارند. اینها باید در هر برنامه تغییری که فراتر از مرزها و واحدها و عملیات‌هاست، گنجانده شوند.

این اقدامات گسترده باید به لحاظ تعداد، قابل مدیریت باشند (بهتر است تعدادشان هفت تا یا کمتر باشد)، تا بودجه کافی به هر کدام برسد، هر یک از نظارت کافی برخوردار باشند و همواره ارتقا یابند. و نباید دائما تغییر کنند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، به آنها به چشم «موضوع جذاب زودگذر» نگاه خواهد شد که ممکن است به مرور نادیده گرفته شوند یا دیگر حمایت نشوند. این برنامه‌های استراتژیک سطح بالا باید توسط خود مدیر ارشد حمایت شوند. فقط رهبر ارشد سازمان، اشراف و اختیارات کافی را دارد تا اطمینان حاصل کند که برای تقویت مهارت‌های مورد نیاز این پروژه‌ها، سرمایه کافی در دست هست. یکی از مثال‌ها مربوط به برنامه «دیجیتال‌سازی» شرکت زیمنس است که «جو کایسر»‌، مدیر عامل شرکت پرچمدارش بود.

نمونه دیگر، کمپین «خلق کردن» در آدیداس بود که سردمدار آن، «هربرت هاینر» بود و حالا جانشینش «کسپر روراستد» آن را ادامه می‌دهد. تمرکز اصلی آن، «سرعت» (تا رازهای موفقیت چیست؟ به مشتری، دقیقا آن چیزی که می‌خواهد بخرد را، در هر زمانی، هر جایی و به هر شکلی که می‌خواهد ارائه دهند)، شهرهای مهم استراتژیک (برای شناسایی ترندهای نوظهور) و نوآوری متن باز است (همکاری با شرکت‌های شخص ثالث در این حوزه و حوزه ورزش و سرگرمی). مثال سوم، تعهد «باب ایگر» به سرمایه‌گذاری در تکنولوژی و جهانی‌سازی در دوران ۱۴ ساله اشتغالش در والت دیزنی است. هر یک از این مدیران ارشد، نسبت به پیشرفت این اقدامات، احساس مسوولیت فردی دارند.

این نبردها را «باید برد». نتیجه این نبردهاست که موفقیت بلندمدت و پیروزی در جنگ را تضمین می‌کند. گرچه این اقدامات گسترده، استراتژی‌های شرکتی نیستند (هرچند به اشتباه، به این نام خوانده می‌شوند)، اما اجرایشان، لازمه داشتن یک استراتژی کامل است.

لزوم ادغام عناصر دورنمای استراتژی

یکی از شرکت‌هایی که عناصر استراتژی‌اش را با هم ادغام کرده، «ادوارد جونز» است؛ شرکتی واقع در سنت لوئیس که ۲۰ سال است به آن مشاوره می‌دهم. در سال ۲۰۲۰، آنها تصمیم گرفتند ارزش خود را افزایش دهند. این برنامه در قالب یکسری پروژه به اجرا درآمده که بسیاری از متدهای کسب‌وکارشان را تغییر رازهای موفقیت چیست؟ داده. اما هیچ‌یک، محدوده مشتریان فعلی شرکت یا جایگاه‌یابی رقابتی آن را تغییر نخواهد داد که از این قرار است ارائه راهنمایی به افراد محتاطی که ترجیح می‌دهند تصمیمات مالی خود را به مشاوران بسپارند.

عملکرد این شرکت عالی بوده و سودآوری‌اش بالاتر از میانگین. نامش در لیست صد شرکت برتر فوربس آمده. پس چرا مدیرش، پنی پنینگتون و تیمش تصمیم به تغییرات اساسی گرفتند؟

مشکل، جایگاه رقابتی شرکت نبود. مشتریان این شرکت، یعنی افراد محتاطی که هنوز سر جای خود هستند. تازه!، شمار این افراد، زیادتر هم شده. ارزش پیشنهادی شرکت هم، نزد مشتریان کمتر از قبل نیست: احساس امنیت و آرامش خاطر از اینکه بدانی سرمایه‌ات در جای امنی است، هنوز هم یک ارزش است. مشکل، رقیبان هم نیستند. هیچ رقیبی هنوز نتوانسته در برابر این شرکت قد علم کند.

مشکل اصلی این است که جذابیت مدیریت سنتی سرمایه، تحت تاثیر تغییرات محیطی، کمتر شده. تغییراتی از این قبیل:۱.ظهور شرکت‌های فین‌تک، مثل رابین‌هود با مدل‌های جدید کسب‌وکار که توسط تکنولوژی‌های جدید اجرا می‌شوند، ۲. تغییرات جمعیتی. مثلا بیبی‌بومرها حالا شروع کردند به خرج کردن پس‌اندازهایشان، ۳. قانون‌گذاری‌های جدید و لزوم توجه بیشتر به حساب‌های کوچک‌تر و ۴. گرایش سرمایه‌گذاران به مدیریت دارایی منفعل. این تحولات (و سایر تغییرات)، باعث شده ارزش خدماتی که ادوارد جونز از قدیم ارائه می‌کرده از نظر مشتریان، کمتر شود. امروزه، یک تراکنش (و بسیاری از فعالیت‌های مالی) به صورت رایگان و آنلاین انجام می‌شود.

در نتیجه، مدیریت سرمایه عادی و سنتی، گرچه هنوز برای مشتریان بسیار مفید است اما ارزش کافی ارائه نمی‌کند که شرکت‌هایی مثل ادوارد جونز بتوانند به آن اتکا کنند و از آن طریق رونق یابند.

راه‌حل، تغییر جایگاه رقابتی شرکت نیست. اگر این شرکت، محدوده مشتریانش را تغییر دهد، در جایگاه رقابت مبتنی بر قیمت بازار قرار خواهد گرفت. اگر مدل خود، یعنی مشاوره کارآفرینانه با تکیه بر مشاورانی که جزئی از جمعیت شرکتند، را تغییر دهد، فرهنگ مشارکتی و مبتنی بر سلیقه مشتری خود را از دست خواهد داد. تنها روزنه امید، یک نوآوری در مدل کسب‌وکار است که ارزش بیشتری بیافریند و از راه‌هایی به جز دریافت کمیسیون بابت هر تراکنش، درآمد کسب کند.

به این منظور، این شرکت، مسیری را پیش گرفته تا از یک مدل تراکنشی (یا ارائه‌دهنده محصول) خارج شود و به شرکتی تبدیل شود که راه‌حل‌هایی مادام‌العمر در رابطه با امور مالی به افراد ارائه می‌کند.

آنها حالا مسیر جدیدی را پیش گرفته‌اند. حالا اهداف هر مشتری را ثبت می‌کنند، به هر یک از آنها مشاوره‌های شخصی‌سازی شده ارائه می‌کنند و راه‌حل‌هایی مادام‌العمر برای رفع نیازها به مشتریان ارائه می‌دهند. گرچه این رویکرد، نیازمند ارتباط بیشتر با مشتری است اما قطعا ارزش بیشتری برای آنها خلق می‌کند.

طی این سال‌ها، ادوارد جونز برای تغییر مدل کسب‌وکار خود، نبردهای بسیاری را در حوزه‌های مختلف پشت سر گذاشته، از جمله در حوزه متنوع‌سازی نیروی کار و ارائه خدمات از طریق چندین کانال توزیع. این شرکت چندین تیم تشکیل داده که هر کدام روی بخشی از یک طرح بزرگ، کار می‌کنند. مثلا «چطور وارد بازارهای شهری با بیشترین اقلیت نژادی شویم؟»

آنها رویکردهایی طراحی و آزمایش می‌کنند تا راهی برای رفع چالش‌ها پیدا کنند. پروژه‌های موردی و خاص، می‌آیند و می‌روند اما تمرکز اصلی، روی تقویت قابلیت‌های لازم برای موفقیت بلندمدت است.

همان‌طور که می‌بینید ما برای درک تغییر پیش رو، باید به کل دورنمای استراتژیک نگاه کنیم. در ادوارد رازهای موفقیت چیست؟ جونز، ابتدا تغییرات جدید (در جمعیت، قوانین و . ) را نگاه می‌کنیم تا فرصت‌ها و تهدیدها را شناسایی کنیم. سپس می‌بینیم که کاهش ارزش ارائه شده توسط شرکت، نشان از ایراداتی در مدل کسب‌وکار قدیمی دارد. در مرحله سوم، مدل کسب‌وکار باید نوسازی شود تا ارزش بیشتری خلق شود، گرچه جایگاه‌یابی رقابتی دست‌نخورده باقی می‌ماند. و در پایان، بازنگری‌ها و تصویرهای جدید، از طریق پروژه‌های کوچک، صورت می‌گیرند. این پروژه‌ها در راستای اقدامات بزرگ استراتژیک هستند.

درس بزرگ این است که شرکت‌ها باید برای طراحی یک استراتژی برگشت‌پذیر، تمامی عناصر دورنما را با هم ادغام کنند. فرآیند استراتژی باید با یک گفت‌وگوی پایان باز و خلاقانه درباره پتانسیل ارزش‌آفرینی از طریق مدل‌های کسب‌وکار آلترناتیو، آغاز شود و با ارائه رویکردی درباره نحوه اجرای آن، پایان یابد.

اجرای استراتژی، شامل آزمون و خطاهای مداوم و تغییرات عملیاتی و در عین حال، سرمایه‌گذاری در قابلیت‌های مورد نیاز است. استراتژی این روزها دیگر، فقط حرکت در یک مسیر مشخص نیست بلکه تلفیقی از انتخاب‌های مختلف درباره مدل کسب‌وکار، جایگاه رقابتی و قابلیت‌های لازم برای موفقیت بلندمدت است.

راز موفقیت

موفقیت برای هر کسی معنای خاص خودش را دارد. اگر شما انسان جاه طلبی هستید و دارای اهدافی در زندگی خود می باشید، تمام آن چیزی که شما نیاز دارید ،ذهنیت درست و مجموعه ای قوی از اهداف است. در تمام مراحل باید متمرکز و با انگیزه باشید. هنگامی که با شکست مواجه می شوید، به یاد داشته باشید که خودتان را به عقب برگردانید و ادامه دهید. با در نظر گرفتن زمان و تلاش، ممکن است متوجه شوید که به تعریف خود از موفقیت دست یافته اید.

ساختن اهداف

معنای موفقیت را برای خود باز کنید : اگر شما معنای موفقیت را ندانید نمی توانید در زندگی موفق شوید. هر کسی دیدگاه متفاوتی نسبت به موفقیت و معنای آن دارد. موفقیت واقعی هنگامی به وقوع می پیوندد که شما بتوانید به آنچه در زندگی آروزی آن را دارید دست بیابید. هنگامی که این را شناسایی کردید، می توانید اهدافی را تعیین کنید که برای شما معنی دار و مهم هستند.

? سعی کنید موفقیت های مختلف خود را بنویسید. آیا منظورتان از موفقیت یک درآمد خاص، ندگی کردن در یک منطقه عالی یا حمایت از اعضای خانواده تان است؟ آیا موفقیت به شما اجازه سفر، ماندن برای بازنشستگی یا حفظ یک زندگی اجتماعی سالم را می دهد؟

? اگر شما در زندگی درگیر هستید، ببینید چه چیزی شما را شادتر می کند؟ آیا وقت خود را با خانواده تان صرف می کنید، مسافرت می کنید، دنبال یک سرگرمی یا چیز دیگری هستید؟ اگر پول نداشتید چه کار می کنید؟ بعد، آنچه را که در زندگی نیاز دارید برای رسیدن به این شادی را شناسایی کنید.

هدف یا اهداف نهایی خود را شناسایی کنید : چیزهایی را که دوست دارید انجام دهید شناسایی کنید، چیزهایی که به شما رضایت می دهند. هنگامی که شما چیزی را که دوست دارید انجام دهید، از این اطلاعات برای پیدا کردن هدف زندگی خود استفاده کنید.

? آنچه که دوست دارید انجام دهید، پیدا کنید این کار به شما انگیزه ی در مسیر راه را می دهد. اگر اهداف شما چیزی است که شما از انجام آن لذت می برید، پایبندی به اهداف بسیار اهمیت دارد.

?تصور کنید که در 5، 10 و 20 سال بعد کجا هستید . چه کاری می توانید انجام دهید که به شما کمک خواهد کرد که این رویا را به دست آورید؟

? اگر شما درباره ی هدف خود و پیدا کردن آن دچار مشکل شده اید، به یک مربی متخصص در این زمینه و یا یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

?اهداف شما باید قابل اندازه گیری باشد .به عنوان مثال، به جای اینکه یک هدف برای کار بهتر قرار دهید، یک معیارها ایجاد کنید مانند «هدفم این است که 30٪ بهره وری ام افزایش یابد و برای این کار چند برابر در سال بیشتر کار می کنم».

هدف خود را به گام های کوچک برسانید. تمرکز بر روی تصحیح ایده های خود و ایجاد آنچه که شما باید انجام دهید برای رسیدن به این هدف است.اگر شما هدف خود را تکه تکه کنید، این کار به شما کمک بسیار زیادی میکند و استرس و فشار کمتری را به شما وارد می کند.

? به عنوان مثال، آیا هدف ایجاد یک شرکت فن آوری به نظر غیرممکن است؟ آن را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید.اهداف کوچکتر میتواند شامل نوشتن یک طرح کسب و کار، پیدا کردن سرمایه گذاران، گرفتن وام یا ارائه ایده های محصول باشد.

? اطمینان حاصل کنید که اهداف شما SMART هستند. این به این معنی است که آنها خاص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، مربوط و موقتی هستند.

برای اهداف خود یک جدول زمانبندی طراحی کنید : به خودتان یک جدول زمانی بدهید که دشوار اما قابل انجام است.اطمینان حاصل کنید که زمان کافی برای انجام هر یک از مراحل کوچکتر خود دارید.

? حتما دستورالعمل هایی را برای اهداف کوچکتر نیز تنظیم کنید.

شناسایی منابع لازم برای دستیابی به اهداف خود : این منابع ممکن است ابزار، درس، بودجه یا سایر منابع باشد که به شما در دستیابی به اهداف شما کمک خواهد کرد. ممکن است به مهارتهای خاصی مانند سخنرانی عمومی یا کمک گرفتن از سایر افراد مانند کارمندان یا مشاوران احتیاج داشته باشید.

? برای مثال، برای شروع کسب و کار خود، ممکن است به وام بانکی نیاز داشته باشید. برای دریافت وام بانکی، شما نیاز به اعتباری خوب و یک بانک دارید.

? اگر می خواهید یک موسیقیدان بشوید، ممکن است لازم باشد در ابزار، موسیقی و وب سایت خود سرمایه گذاری کنید.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.