برخی شرکتها در بازار سرمایه داریم که هنگام تأسیس آنها هزینههای دلاری شده است و با وجود استهلاک در این شرکتها، باید برای ساخت این شرکتهاهزینههای دلاری شود که این نوع هزینهها، ارزش جایگزینی شرکتها نامیده میشوند
سهام های بنیادی بورس کدامند؟
برای اینکه سرمایه گذاری موفقی در بورس داشته باشیم، نیاز است تا استراتژی خوب و مناسبی رو در پیش بگیریم. در استراتژی های مناسب، معامله گر به سمت سهام هایی جذب می شود که از لحاظ بنیادی بسیار قوی باشند و پایه و اساس شرکت سودده و در برابر ناملایمات بازار مقاوم باشد. حالا به اینکه سهام بنیادی چیست و سهام های بنیادی بازار کدام ها هستند در ادامه مقاله خواهیم پرداخت ولی سوالی که در این مطلب آموزشی، قصد پاسخ گویی آن به زبان ساده را داریم این است که سهام های بنیادی بورس کدامند و تشخیص سهام بنیادی نیازمند چه دانش و ابزارهایی است؟
جالبه بدونید که اغلب سرمایه گذاران با خرید سهام هایی که توجه آن ها را جلب کرده است و نه با خرید سهام ارزان و مناسب، بازار سرمایه را تحت تأثیر خود قرار می دهند. استفاده از این شیوه موجب کاهش قیمت خواهد شد، بخاطر این که سهم هایی که به وسیله رسانه پوشش داده می شوند و با حجم انبوهی همراه هستند، ارزشمند تر خواهند بود. در کنار سهام بنیادی چیست؟ آن، چنانچه در سهمی که مورد توجه دیگران است، سرمایه گذاری نمایید، در بهترین شرایط، عملکرد شما مثل بقیه به صورت میانگین می باشد. در واقع قادر نیستید مردم را به خاطر انتخاب هایشان مقصر بدانید، بخاطر این که تجزیه و تحلیل کردن صدها شرکت ثبت شده در بورس، کار بسیار سختی خواهد بود. آیا روش ساده تری به منظور فیلتر کردن سهم های ارزشمند پنهان هست؟ در این مقاله سعی داریم تا گام های لازم برای تحلیل کردن بنیادی یک شرکت بورسی را به شما عزیزان آموزش دهیم.
در ابتدا باید گفت که تحلیل بنیادی در راستای شناسایی سهم بنیادی در سطح یک شرکت شامل تحلیل عوامل مالی از جمله سودآوری شرکت را برای تعیین ارزش ذاتی است. این متغیرها شامل فروش، استهلاک، حاشیه سود، منابع مالی، نرخ مالیات، گردش دارایی ها خواهد بود. قدم بعدی در راستای شناسایی سهم بنیادی، می تواند شامل سنجش جایگاه رقابتی شرکت در صنعت مربوطه، سطح تکنولوژی، کیفیت مدیریت، رقابت خارجی و مواردی از این دست باشد. در نظر داشته باشید که تعدادی از این عوامل تحت کنترل خود شرکت خواهد بود که باید در انتخاب سهم بنیادی مورد توجه قرار گیرد و به صورت اجمالی به آن ها اشاره خواهیم داشت.
جهت شناسایی صنعت برتر باید چه مواردی رو رعایت کرد؟
با بررسی روند شاخص های اقتصادی که به صورت قابل ملاحظه ای در فعالیت هر شرکت موثر است، می توان به انتخاب سهام اشاره داشت. از حائز اهمیت ترین شاخص ها می توان به مواردی مانند؛ نرخ تورم، میزان رشد تولید ناخالص داخلی، نرخ بیکاری، تغییرات در میزان عرضه و تقاضای پول و … اشاره داشت. در ضمن ارزیابی قسمت های مختلف اقتصادی با توجه به شاخصه هایی مانند؛ سهم هر بخش در تولید ناخالص داخلی و میزان رشد اقتصادی، فرصت های رشد سهام بنیادی چیست؟ و سرمایه گذاری موجود، فضای کسب و کار رقابتی و میزان حساسیت صنعت به سیاست های داخلی و خارجی صورت می پذیرد و در نهایت باید به بررسی عوامل مختص شرکت منجر شود.
در این گام، سرمایه گذاران می بایست به سلامت مالی شرکت و کیفیت سود گزارش شده آن توجه داشته باشد و در ادامه همینطور لازم است تحلیل کلی در خصوص با فعالیت شرکت، قدرت و توانایی شرکت به منظور جوابگویی به احتیاجات نقدی غیر منتظره، توانایی رشد سود و توانایی برای بازپرداخت تعهدات آتی بلندمدت توجه داشته باشد.
سهام های بنیادی چه ویژگی دارند؟
هر اندازه استهلاک ماشین آلات بیشتر شود مطمئنا سودآوری شرکت پایین تر خواهد بود و در نتیجه امتیاز سهام بنیادی شرکت کاهش پیدا خواهد کرد. به صورت کلی عوامل بیان شده کیفیت بنیادی یک سهم را تعیین می کنند و توسط تحلیل آن ها می توان یک سهم بنیادی ارزنده را شناسایی و انتخاب کرد. به این موضوع توجه داشته باشید که در روش های تحلیلی، 80 درصد اقتصاد بازار بر حالات روانی افراد و 20 درصد بر پایه منطق، مبتنی خواهد بود. این در حالی است که تحلیل بنیادی وزن منطق را بالاتر در نظر می گیرد، اما به صورت کلی اهمیت حالات روانی را نمی توان در نظر نگرفت و باید این رو در نظر داشته باشید که تحلیل سهم "بیش از آنکه یک علم باشد یک هنر" است و نیاز دارد تا به صورت تخصصی به آن بپردازید.
توجه به سود در 1 سال مالی سهم، الزاما مبنای درستی به منظور تصمیم گیری نخواهد بود، بخاطر این که این امکان وجود دارد که سود ادامه دار نباشد؛ لذا می بایست در انتخاب سهام بنیادی به معیار ثبات سودآوری توجه ویژه ای داشته باشید.
شاید بتوان سود تقسیمی میان سهامداران را به عنوان یکی از حائز اهمیت ترین معیار های انتخاب یک سهم بنیادی در بین معامله گران به حساب آورد، شرکت ها با توجه به میزان سهم عرضه شده و درآمد پیشین خود یک عددی را تحت عنوان سود سهام سالیانه به معامله گران تخصیص خواهند داد که هر چی این عدد نسبت به قیمت بالاتر باشد، به منظور سرمایه گذاران گزینه جذاب تری به حساب خواهد آمد.
سود آوری شرکت را می توان از نظرگاه های متفاوتی بررسی کرد که از آن جمله می توان به ارزیابی سهام شرکت از حیث درآمد، بررسی سهام شرکت طبب فروش، بررسی سهام شرکت طبق دارایی و بررسی سهام شرکت طبق حقوق صاحبان سهام اشاره کرد.
هنگامی که وارد سایت رسمی بورس تهران شوید یک سری کلمات تخصصی میبینید که این نسبت های مبلغ سود به ازای ارزش اسمی سهام را بیان می کند. در حقیقت برای مقایسه شرکت سهام بنیادی چیست؟ ها با یکدیگر رقم سود نسبت به قیمت بازار را مورد ارزیابی قرار خواهیم داد؛ هر چه این اعداد کم تر باشد به عنوان یک امتیاز برای انتخاب سهام بنیادی محسوب خواهد شد.
ساختار تامین مالی شرکت که از جمله بدهی ها، حقوق صاحبان سهام است، تأثیر بسیاری در عملکرد و سود آوری شرکت خواهد داشت، بنابراین توجه به ساختار تامین مالی و ترکیب بندی آن در انتخاب سهام بنیادی یکی از فاکتور های مهم و اساسی به حساب می آید.
- حداقل زمان جهت پرداخت سود سالیانه سهام
در این خصوص این نکته را بدانید که شرکت ها تا 8 ماه فرصت خواهند داشت تا نسبت به پرداخت سود سهام به سهامداران خود اقدام کنند و هرچه سود نقدی هر سهم سریع تر پرداخت گردد برای سهامداران بهتر است و در نهایت سهمی که زودتر این سود را میان سهامداران خود تقسیم نماید، در نظر معامله گران به عنوان یک نکته خوب برای تحلیل بنیادی آن شرکت به حساب می آید.
هرچه شرکت از اطلاعات شفاف تری برخوردار باشد، افراد مختلف با در اختیار داشتن اطلاعات کافی، قادر خواهند بود به سادگی تصمیم گیری لازم رو انجام دهند، لذا شرکت های شفاف تر از سهام بنیادی تری برخوردار خواهند بود.
چنانچه یک شرکت سهامی در گروه های تولید کننده قرار داشته باشد، به غیر از شرکت های سرمایه گذاری و … هرچه استهلاک ماشین آلات بیشتر باشد، قطعا سودآوری شرکت کم تر خواهد بود و در نهایت امتیاز سهام بنیادی شرکت کاهش خواهد یافت.
نتیجه گیری
در انتها باید گفت که خرید سهام حتما تحت عوامل تکنیکال نیست بلکه باید عوامل بنیادی بیان شده را نیز در راستای خریدی بهتر در نظر داشت. این عوامل بنیادی تعیین کننده ارزش ذاتی یک شرکت خواهند بود و سهامداران با توجه به وضعیت شرکت ارزش آن را تخمین میزنند و می توانند به آینده سهام آن شرکت امیدوار باشند که در واقع بتواند در شرایط بد بازار هم قیمت خود و همینطور ارزش ذاتی خود را حفظ نماید. امیدوارم از این مقاله نهایت استفاده رو برده باشید.
تحلیل بنیادی چیست؟
به گزارش سرمایه نگر ، سرمایه گذاری در بازار سرمایه نیازمند دانش وعلم کافی است. سرمایه گذاری در این بازار و خرید و فروش سهام نیازمند شناخت کافی سهام بنیادی چیست؟ و دقیق از صنایع و شرکت ها است.
به طور معمول، شرکت ها را به دو نوع روش تحلیل می کنند؛ تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال.
به تحلیل بنیادی ، تحلیل فاندامنتال، ریشهای یا اساسی نیز میگویند. در این روش عوامل اصلی اثرگذار بر قیمت سهام شرکت را مورد بررسی قرار میدهیم و بر اساس آن، نسبت به خرید و فروش آن تصمیمگیری میکنیم.
بهطورکلی سه دسته عوامل بر قیمت سهام یک شرکت تأثیرگذارند:
۱. عوامل محیطی؛ مثل نرخ تورم یا رکود افتصادی آتی، صادرات و واردات، تحولات سیاسی، جنگ، نرخ ارز و طلا و…
۲. عوامل مرتبط با صنعت؛ رشد و نوآوری، رکود، تکنولوژی جدید، وضعیت رقبا، منابع اولیه و…
۳. عوامل درونی شرکت؛ مثل میزان سرمایه، حجم فروش، سود، تعداد سهام شناور و نسبت قیمت سهم به سودهرسهم و همچنین، تحلیل اقلام ترازنامه مانند نسبت جاری، نسبت آنی، موجودی مواد و کالا و…
در تحلیل بنیادی، سرمایهگذار پس از بررسی و تحلیل عوامل سهگانه اثرگذار بر قیمت سهام یک شرکت، ارزش واقعی یا به اصطلاح ارزش ذاتی آن سهم را تعیین میکند. سپس با مقایسه ارزش ذاتی سهام آن شرکت با قیمت فعلی هر سهم، در خصوص خرید، فروش یا نگهداری آن اقدام میکند.
اگر از دید سرمایهگذار، ارزش ذاتی سهم از قیمت فعلی آن سهم در بورس بیشتر باشد، آن سهم امکان رشد بیشتری دارد و بنابراین، برای خرید گزینه مناسبی است.
اگر از دید سرمایهگذار، ارزش ذاتی سهم از قیمت فعلی آن کمتر باشد، آن سهم به اصطلاح گران بوده و برای خرید مناسب نیست واگر سرمایهگذار چنین سهمی را دارد بهتر است آن را بفروشد.
اگر ارزش ذاتی سهم با قیمت فعلی آن در بورس برابر است، اصطلاحاً قیمت سهم منصفانه است و خرید یا فروش آن، سودی ندارد.
تحلیل بنیادی سهام چیست؟
در سالهای اخیر علاقهی سرمایهگذاران به بازار سهام رشد چشمگیری داشته است؛ برای نمونه فقط در سال ۲۰۱۴، شرکت ملی سپردهگذاری اوراق بهادار هند (NSDL) و خدمات سپردهگذاری مرکزی محدود (CDSL)، یعنی دو شرکت سپردهگذاری ملی، حساب ۱۳۰۰,۰۰۰ سرمایهگذار جدید را اضافه کردهاند. اگرچه پتانسیل بالای بازدهی بازارهای سهام موجب جذب سرمایهگذاران بسیاری شده است ولی تعداد کمی از این سرمایهگذاران آمادگی رویارویی با زیانهای عظیم ناشی از سرمایهگذاری در سهام نامناسب را دارند. بنابراین بسیار مهم است که پیش از سرمایهگذاری، شرکتهایی را که قصد داریم در آنها سرمایهگذاری کنیم بهخوبی بشناسیم. در این مقاله یکی از روشهای متداول تحلیل سهام یعنی روش تحلیل بنیادی سهام را معرفی میکنیم.
تحلیل بنیادی سهام
تحلیل بنیادی یعنی سرمایهگذار سوددهی آیندهی یک شرکت را بر اساس محیط کسبوکار و عملکرد مالی آن تجزیهوتحلیل میکند. در تحلیل بنیادی، هم جنبههای کیفی و هم جنبههای کمّی شرکت مورد توجه قرار میگیرد و بر اساس این جنبهها، شما (یعنی سرمایهگذار) در مورد سرمایهگذاری در سهام آن شرکت تصمیمگیری میکنید. مسئلهی اصلی در اینجا ارزیابی بهرهوری کلی عملیاتها، رشد آتی و پتانسیل سودآوری آن شرکت است.
تحلیل بنیادی با شاخهی دیگر تحلیل سهام که تحلیل فنی (technical analysis) نامیده میشود، تفاوت دارد. در تحلیل فنی به عملکرد مالی شرکت چندان توجه نمیشود و تصمیمهای مربوط به سرمایهگذاری بر اساس الگوهای سوابق قیمت سهام شرکت گرفته میشود.
انواع تحلیل بنیادی کدام است
دو نوع تحلیل بنیادی وجود دارد: تحلیل بنیادی کمّی و تحلیل بنیادی کیفی. در تحلیل بنیادی کمّی تلاش میکنید تا جنبههای کلیدی و قابل سنجش عملکرد شرکت را ارزیابی کنید، در حالیکه در تحلیل بنیادی کیفی شما به دنبال رسیدن به درک درستی از جنبههای مهمی هستید که با اعداد قابل توضیح نیستند. از این رو بهطور غیررسمی به تحلیل کیفی، بررسی بهداشتی (hygiene check) نیز گفته میشود. در زیر نگاهی به این دو مفهوم میاندازیم:
تحلیل کمّی چیست
تحلیل کمّی جنبهای از تحلیل بنیادی است که به شما امکان میدهد تا عملکرد مالی شرکت را از طریق مقادیر عددی درک کنید و سپس این مقادیر عددی را با دادههای عملکرد سایر شرکتهای مشابه و همچنین سابقهی عملکرد همان شرکت مقایسه کنید. از این طریق میتوانید متوجه شوید که عملکرد آن شرکت در مقایسه با شرکتهای همتای خود و نسبت به عملکرد خود در سالهای گذشته چگونه است.
تحلیل کمّی بهطورکلی با استفاده از نسبتهای مالی یا برآوردهای درآمد انجام میشود. دادههای موردنیاز برای این ارزیابی، از صورت درآمد و ترازنامه (یعنی دو صورت مالی اصلی شرکت) بهدست میآید. صورت مالی مهم سوم یعنی صورت جریان وجوه نقد نیز در نظر گرفته میشود.
ترازنامه صورتی از داراییهای شرکت یعنی هر آنچه شرکت مالک آن است و نیز بدهیهای آن در مقطع خاصی از زمان است. صورت درآمد در مورد درآمدها، هزینههای متحملشده و سود یا زیان ایجادشده در طول دورهای مشخص، اطلاعاتی بهدست میدهد که به سرمایهگذار کمک میکند تا با استفاده از منابع گوناگون، شناختی از درآمد شرکت بهدست بیاورد و متوجه شود که شرکت برای تولید درآمد خود، باید چه هزینههایی را متقبل شود و آیا به اندازهای درآمد دارد که بتواند تعهدات مالی خود را انجام بدهد. صورت جریان وجوه نقد بهطور ویژه بر جابجایی وجوه نقد به داخل و خارج از آن کسبوکار تمرکز دارد. البته شرکتها در بیشتر موارد پول را بلافاصله قبل یا بعد از فروش، دریافت یا پرداخت نمیکنند. بنابراین ممکن است جریان پول با درآمدها و هزینههای واقعی شرکت متفاوت باشد.
تحلیل کمّی دارای دو جنبهی کلیدی است:
تحلیل کمّی شامل چه مواردی است
تحلیل نسبت (Ratio analysis)
این رویکرد مستلزم محاسبهی نسبتهای اساسی مشخصی برای اظهار نظر در مورد عملکرد شرکت در طول یک دوره و قیمت سهام آن در مقایسه با سایر شرکتهاست. برای هر شرکت ۵ مجموعه از نسبتها محاسبه میشود که شاملِ نسبتهای فعالیت یا بهرهوری (activity or efficiency ratios)، نسبت نقدینگی (liquidity ratio)، نسبت توانایی پرداخت بدهی (solvency ratio)، نسبت سودآوری (profitability ratio) و تقسیم عددی بر مضرب بازار (market multiples) است.
درآمدهای پیشبینی شده
ارزش یک سهم برای شما (یعنی خریدار)، مانند هر چیز قابل خریداری دیگری برابر است با سود و منافعی که انتظار دارید در آینده از آن بهدست بیاورید. منفعتی که از سرمایهگذاری در سهام بهدست میآورید، شامل افزایش ارزش مالی آن سهام و سود سهام دورهای است که شرکت برای آن سهام میپردازد. سود سهام بخشی از درآمد سالیانهی شرکت است که شرکت آن را بهصورت نقدی بین سهامداران توزیع میکند. بنابراین میزان سود سهامی که در آینده دریافت خواهید کرد، مستقیما با درآمد آتی شرکت مرتبط خواهد بود. از این رو لازم است سود سهامی را که میتوانید در آینده انتظار داشته باشید، پیشبینی و برآورد کنید.
به علاوه ارزش سهام شرکت زمانی افزایش پیدا میکند که بتوانید انتظار داشته باشید که درآمدهای آن شرکت در آینده افزایش پیدا کند. بنابراین اگر بهنحوی بتوانید درآمدهای آتی شرکت را پیشبینی کنید، میتوانید قیمتی را که مایلید برای خرید سهام آن شرکت بپردازید، محاسبه کنید. این فرآیند پیشبینی درآمد (earnings projection) نامیده میشود. به منظور برآورد درآمدهای آتی باید فروش آتی، درآمد بهدست آمده از سایر منابع و هزینههای شرکت را نیز برآورد کنید. فروش تنها زمانی افزایش مییابد که شرکت برای تولید محصولات بیشتر در آینده داراییهای بیشتری داشته باشد؛ برای این منظور شرکت به بودجهی بیشتری نیاز خواهد داشت که میتواند آن را از طریق وام و صدور سهام بیشتر تأمین کند. بنابراین شما باید تمام صورتهای مالی شرکت را پیشبینی و برآورد کنید. برای انجام این کار باید از سابقهی عملکرد شرکت و برآوردهای خاصی استفاده کنید. تمامی این مسائل مواردی هستند که در حوزهی ارزشگذاری سهام (equity valuation) قرار میگیرند.
تحلیل کیفی چیست
تحلیل کمّی یک مزیت واضح دارد و آن ساده کردن کل تحلیل به چند عدد است، ولی محدودیتهایی هم دارد مثلا اینکه نمیتوان با استفاده از آن جنبههای کیفی مهم کسبوکار را تحلیل کرد. برای مثال به هیچوجه نمیتوان کیفیت مدیریت شرکت را که برای سرمایهگذاران اهمیت زیادی دارد، با اعداد و ارقام اندازهگیری کرد و ارزیابی آن نیازمند استفاده از تحلیل کیفی است.
تحلیل کیفی فرمولمحور نیست. کیفیت چیزی ذهنی و فردی است که باید بهصورت انفرادی و توسط هریک از سرمایهگذاران مورد قضاوت قرار بگیرد. بعضی از پاسخهایی که سرمایهگذاران در زمان انجام تحلیل کیفی به دنبال آن هستند به ساختار صنعتی، کیفیت مدیریت، درآمدها و هزینهها، حاکمیت شرکتی (corporate governance)، داراییها و بدهیهای آن شرکت مرتبط است. بعضی از این موارد در زیر فهرست شده و بهطور مختصر شرح داده شده است.
ماهیت کسبوکار:
- میزان سودآوری و نرخ رشد مورد انتظار صنعتی که شرکت در آن فعالیت میکند چقدر است؟
- برای شرکتهای جدید، وارد شدن به آن صنعت و گرفتن سهم بازار از شرکتهای موجود چقدر آسان است؟
- چه گروهی بر بازار مسلط است؟ شرکتهای فعال در این صنعت، مشتریان یا تأمینکنندگان؟
- گروه مسلط بر بازار چقدر قدرت چانهزنی دارد؟
حاکمیت شرکتی:
حاکمیت شرکتی به مجموعهی شیوههای تعیینشده توسط شرکت اشاره دارد که تضمین میکند منافع سهامداران در معاملات آن شرکت در درجهی نخست اهمیت قرار میگیرد. دو مورد از مهمترین الزامات قانونی که در این رابطه شرکتها باید به آن پایبند باشند، تشکیل هیئت مدیرهای برای پیشبرد منافع سهامداران و انجام حسابرسیهای دورهای است که نشان بدهد در حسابهای شرکت هیچ اشکالی وجود ندارد.
بعضی از پرسشهای سرمایهگذاران در ارتباط با حاکمیت شرکتی عبارت است از:
- هیئت مدیره از چند نفر تشکیل شده است؟
- در هیئت مدیره چند مدیر مستقل وجود دارد؟
- آیا این مدیران مستقل واقعا مستقلاند یا بهنحوی با مدیریت مرتبط هستند (مثلا نسبت خانوادگی دارند، از کارکنان سابقاند و …) و منافع مدیریت را به منافع سهامداران ترجیح میدهند؟
- حسابرسی حسابهای شرکت چند وقت یکبار انجام میشود و حسابرسان تا چه حد مستقلاند؟
کیفیت درآمدها:
- منبع اصلی درآمدهای شرکت عملیاتهای اصلی شرکت است یا منابع دیگری که ممکن است در دورههای آتی ادامه پیدا نکند؟
- چه نسبتی از درآمد شرکت و مطالبات آتی نقد است؟
- چه نسبتی از درآمد شرکت غیرنقدی است (برای نمونه سود حاصل از افزایش ارزش داراییها)؟
- هزینههای اصلی کدامند؟ آیا انتظار میرود که تکرار شوند؟
- چه نسبتی از هزینهها غیرنقدی است (برای نمونه هزینههای استهلاک)؟
ماهیت داراییها و بدهیها:
- شرکت بر روی چه داراییهایی سرمایهگذاری کرده است و این داراییها چقدر قدیمیاند؟
- شرکت چقدر بر روی جایگزینی و نگهداری داراییهای قدیمی سرمایهگذاری کرده است؟
- شرکت بر روی چه داراییهای جدیدی سرمایهگذاری میکند؟ آیا این سرمایهگذاری موجب افزایش درآمدهای آتی خواهد شد؟ آیا سرمایهگذاری بر این داراییها به معنی ورود به صنعتی دیگر یا تولید محصولی متفاوت است؟
- بودجهی این داراییها چگونه تأمین میشود؟ از طریق وام، منابع مالی شرکت یا صدور سهام جدید؟ آیا این داراییها درآمد کافی برای بازپرداخت وامها ایجاد خواهند کرد؟
- بدهی شرکت چقدر است؟
- این شرکت از وامهای خود برای چه هدفی استفاده میکند؟
چه رابطهای میان تحلیل کمّی و تحلیل کیفی وجود دارد
تحلیل کمّی و تحلیل کیفی همدیگر را تکمیل میکنند و هریک جنبههایی دارد که دیگری فاقد آن است. بنابراین معمولا سرمایهگذاران از هر دو تحلیل با هم استفاده میکنند. تحلیل کمّی بیشتر تحلیلی در مورد «چیستی» است سهام بنیادی چیست؟ و به دنبال توضیح این مسئله است که امروز صورتهای مالی شرکت به چه صورتاند و در آینده به چه صورت خواهند بود. ولی تحلیل کیفی، تحلیلی در مورد «چگونگی» است. تحلیل کیفی به دنبال یافتن دلایلی در درون شرکت است که به شرکت کمک میکند تا در آینده به موفقیت دست بیابد. تحلیل کیفی دلیل بهدست آمدن ارقام محاسبهشده با استفاده از تحلیل کمّی را روشن میکند.
رویکردی که این دو نوع تحلیل را بههم پیوند میدهد، چارچوب اقتصاد- صنعت- شرکت (EIC) یا بالا به پایین نام دارد. این رویکرد با دیدگاهی گسترده از کل اقتصاد شروع میشود و به شناسایی بخشهای خاصی از صنعت (مانند فناوری اطلاعات، بانکداری و داروسازی) میپردازد که با توجه به پیشرفتهای اخیر میتوانند عملکرد خوبی داشته باشند. این رویکرد سپس به شرکتهای خاصی در درون این بخشها محدود میشود که ارزش سرمایهگذاری کردن را دارند. اگرچه نخستین مرحلهی این تجزیهوتحلیل بیشتر کیفی است، در دو مرحلهی آخر جنبهای کمّی نیز در تحلیل وارد میشود.
فاندامنتال چیست؟
فاندامنتال در بازار بورس در واقع نشان دهنده قدرت و ارزش هر یک از شرکت های حاضر در این بازار می باشد. فاندامنتال که به تحلیل بنیادی نیز شناخته می شود، روشی می باشد که با استفاده از دانش مالی، حسابداری و اقتصادی ارزش ذاتی سهام یک شرکت را جز به جز مورد بررسی قرار می دهد.
همانطور که مشخص شد، فاندامنتال بسیار کاربردی و مهم بوده چرا که در نهایت از طریق این تحلیل میتوان داده های مالی، اطلاعات شرکت، دارایی ها و بدهی، شرایط اقتصادی و سیاسی تاثیر گذار بر سهم و ارزش ذاتی سهام یک شرکت را تعیین کرده و ارزنده بودن سهام را نسبت به قیمتی که در بازار خرید و فروش می شود مشخص کرد.
هدف اصلی فرآیند تحلیل فاندامنتال چیست؟
می توان گفت که هدف اصلی فاندامنتال رسیدن به قیمتی است که تریدر بتواند آن را با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کند و به این موضوع برسد که آیا اوراق بهادار کمتر از مقدار منصفانه ارزشگذاری شده یا بیشتر
شاخص های مورد استفاده در فاندامنتال
سود هر سهم EPS
سود هر سهم Earnings Per Share بخشی از سود شرکت است که به هر سهم از سهام آن اختصاص مییابد. سود هر سهم اساساً سود خالص و بر پایه هر سهم است. رشد EPS نشانه خوبی برای سرمایهگذاران است.
زیرا به این معنی است که سهام آنها احتمالاً ارزش بیشتری دارد. سود هر سهم یک شرکت با تقسیم سود کل آن بر تعداد سهام در دست سهامداران محاسبه میشود.
نسبت قیمت به درآمد P/E
نسبت قیمت به درآمد Price–Earnings Ration رابطه بین قیمت سهام یک شرکت و سود هر سهم آن را اندازهگیری میکند. این پارامتر به سرمایهگذاران کمک میکند که تعیین کنند سهام مورد نظر نسبت به سایر سهامهای همان بخش کمارزشتر است یا بیشارزشگذاری شده است.
از آنجا که نسبت P/E نشان میدهد بازار براساس درآمد گذشته یا آینده خود، حاضر است امروز چه چیزی را پرداخت کند، سرمایهگذاران به سادگی نسبت P/E سهام را با سایر رقبا و استانداردهای صنعت مقایسه میکنند. نسبت P/E کم به معنای پایین بودن قیمت فعلی سهام نسبت به درآمد آن است که برای سرمایهگذاران مطلوب است.
رشد درآمد برآورده شده PEG در تحلیل فاندامنتال
رشد درآمد برآورد شده Price/Earnings to Growth Ratio یا نسبت PEG با پیشبینی نرخ رشد سود یکساله سهام این نقص را جبران میکند. تحلیلگران میتوانند با نگاهی به نرخ رشد گذشته شرکت، نرخ رشد آینده آن را تخمین بزنند.
این پارامتر در تحلیل فاندامنتال یک تصویر کاملتر از ارزیابی سهام را ارائه میدهد. برای محاسبه رشد درآمد پیشبینی شده، نسبت P/E را بر نرخ رشد دوازده ماهه شرکت تقسیم میکنند. درصد نرخ رشد در محاسبه حذف میشود.
جریان نقدی آزاد FCF
جریان نقدی آزاد Free Cash Flow وجه نقدی است که پس از پرداخت هزینههای عملیاتی و سرمایهای توسط شرکت باقی مانده است. پول نقد برای تأمین هزینههای جاری و بهبود تجارت مهم است.
شرکتهایی که جریان نقدی آزاد بالایی دارند، میتوانند ارزش سهام را بهبود بخشند، نوآوریهای لازم را تأمین مالی کنند و بهتر از همتایان خود از رکود جان سالم به در برند.
بسیاری از سرمایهگذاران FCF را به عنوان یک شاخص بنیادی در نظر میگیرند، زیرا این شاخص در فاندامنتال نشان میدهد که آیا یک شرکت بعد از عملیات مالی و هزینههای سرمایهای هنوز هم پول کافی برای پاداش به سهامداران خود از طریق سود سهام دارد یا خیر
نسبت قیمت به ارزش دفتری P/B
مفهوم این موضوع یعنی اینکه نسبت قیمت به ارزش دفتری Price-to-Book Ratio یا نسبت P/B یک شاخص تحلیل فاندامنتال است که ارزش دفتری سهام را با ارزش بازار آن مقایسه میکند.
نسبت P/B با نشان دادن تفاوت بین ارزش بازار سهام و ارزشی که شرکت در دفاتر مالی خود بیان کرده است، به سرمایهگذاران کمک میکند تا تعیین کنند قیمت سهام نسبت به ارزش دفتری آن کمتر است یا بیشارزشگذاری شده است.
این محاسبه با تقسیم قیمت بسته شدن سهام بر ارزش دفتری هر سهم که در گزارش سالانه شرکت ذکر شده است، محاسبه میشود.
با این حال، نسبت قیمت به ارزش دفتری یک شرکت خاص به خودی خود مفید نیست. یک سرمایهگذار باید نسبت P/B شرکت را با شرکتهای دیگر در همان بخش یا صنعت مقایسه کند. فقط در این صورت است که مشخص میشود کدام شرکت ممکن است نسبت به دیگران کمارزشتر یا باارزشتر باشد.
بازده حقوق صاحبان سهام ROE در تحلیل فاندامنتال
بازده حقوق صاحبان سهام Return on Equity نسبت سودآوری است که نشان دهنده نرخ بازدهی است که یک سهامدار برای بخشی از سرمایه خود در آن شرکت دریافت میکند.
این شاخص ارزیابی میکند که یک شرکت چه اندازه بازدهی مثبتی برای سرمایهگذاری سهامداران خود دارد.
از آنجا که سود محرک واقعی قیمت سهام است، جدا کردن سود حاصل از حقوق صاحبان سهام در واقع یک شاخص خوب از سلامت مالی یک شرکت و ارزش منصفانه سهام آن است. بازده حقوق صاحبان سهام را میتوان با تقسیم درآمد خالص بر ارزش سهام متوسط سهامداران محاسبه کرد.
نسبت قیمت به ارزش دفتری P/B
این شاخص بیان میکند که شرکت چه بخشی از درآمد خالصش را به سهامداران خود باز میگرداند، همچنین چقدر برای رشد، ذخیره نقدینگی و بازپرداخت بدهی اختصاص میدهد. DPR با تقسیم مبلغ کل سود سهام بر درآمد خالص شرکت در همان دوره و معمولاً به صورت درصد سالانه محاسبه میشود.
نسبت قیمت به فروش P/S
در واقع نسبت قیمت به فروش Price-to-Sales Ratio یا نسبت P/S یک شاخص تحلیل بنیادی است که میتواند در کنار استفاده از سرمایه بازار و درآمد شرکت به تعیین ارزش منصفانه سهام کمک کند.
این پارامتر نشان میدهد که بازار میزان فروش شرکت را چقدر ارزشگذاری میکند و میتواند در ارزیابی رشد سهام که هنوز سود کسب نکردهاند یا به دلیل عقب افتادگی موقتی مطابق انتظار عمل نکردهاند، موثر باشد.
مقدار P/S با تقسیم فروش هر سهم به ارزش بازار هر سهم محاسبه میشود. سرمایهگذاران نسبت P/S کم را نشانه خوبی میدانند. این شاخص در مقایسه شرکت با شرکتهای همان بخش یا صنعت نیز مفید است.
نسبت بازده سود سهام در فاندامنتال
نسبت بازده سود تقسیمی Dividend Yield Ratio مبلغ پرداختی شرکت برای سود سهام نسبت به قیمت آن را مشخص میکند. این شاخص برآوردی از بازده سود سهام سرمایهگذاری است.
با فرض اینکه تغییری در سود سهام وجود نداشته باشد، بازده رابطه معکوس با قیمت سهام دارد، یعنی بازده با کاهش قیمت سهام افزایش مییابد و بالعکس.
این مورد برای سرمایهگذاران مهم است، زیرا به آنها میگوید که از هر تومان که در سهام شرکت سرمایهگذاری کردهاند چه میزان سود میگیرند. نسبت بازده سود به صورت درصد بیان میشود و با تقسیم سود سالانه هر سهم بر قیمت فعلی سهام به دست میآید.
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام D/E
مفهوم این موضوع در فاندامنتال در واقع نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام Debt-to-Equity Ratio یا نسبت D/E رابطه بین سرمایه وام گرفته شده یک شرکت و سرمایه تأمین شده توسط سهامداران را نشان میدهد. سرمایهگذاران میتوانند از این شاخص برای تعیین نحوه تأمین مالی شرکت از داراییهای خود استفاده کنند.
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام به سرمایهگذاران کمک میکند تا اهرم مالی شرکت را ارزیابی کنند و نشان میدهد که در صورت مواجهه با مشکلات مالی، سهام سهامدار چه مقدار میتواند تعهدات خود را نسبت به طلبکاران انجام دهد.
مزایای تحلیل فاندامنتال
- افزایش فهم جامعه درمورد تجارت
- به تشخیص درست شرکت های نشانگر ارزش خود کمک می کند.
- در جهت سرمایه گذاری های بلند مدت بر روندهای بسیار بلند مدت به خوبی عمل میکند.
- حسابداری دقیق و تحلیل صورت های مالی کمک میکند اندازه گیری همه چیز در تحلیل بنیادی بهتر انجام شود.
- سرمایه گذار پس از تحلیل و تحقیق با عوامل کلیدی سودرسان و درآمدزا که در یک شرکت پنهان است آشنا میشود.
- در تحلیل بنیادی میتوانید خطای بازار را بشناسید و سهامی را شناسایی کنید که پایینتر از ارزش ذاتی درحال معامله است.
- تمام روشهایی که در فاندامنتال استفاده میشود براساس دادههای مالی صورت میگیرد، به همین دلیل تعصب شخص در آن دخیل نیست.
- ارزش دارایی به صورت سیستماتیک محاسبه میشود و ارزش بطور دقیق مشخص میشود و درنتیجه برای خرید یا فروش، تصمیمات دقیقتری ارائه میشود.
- سرمایه گذاران که صنایع و شرکت های مناسبی را انتخاب میکنند میتوانند با تشخیص و پیش بینی روندهای بلند مدت مصرفی اقتصادی، با استفاده از تحلیل بنیادی سود بدست آورند.
معایب تحلیل فاندامنتال چیست؟
- هیچ شاخصی در آن وجود ندارد که به کمک آن بتوان زمان حرکت سهم به سمت ارزش ذاتی را تشخیص داد.
- نیازمند تحقیق و مطالعه بسیاری است و انجام این تحلیل زمان بر است.
- انجام تحلیل بنیادی در برخی تحلیلها مانند صنعت و ارزش گذاری صنعت میتواند پیچیده باشد و نیازمند صرف کار و زمان زیادی است.
- عواملی مانند تغییرات سیاسی، رکودهای غیرمنتظره اقتصادی یا تغییر قانون گذاری میتواند باعث ایجاد مشکل در تحلیل بنیادی شود.
- از آنجا که تحلیل بنیادی دیدگاه بسیار بلند سهام بنیادی چیست؟ مدت از بازار را در بر میگیرد، نتایج یافتهها برای تصمیمات سریع مناسب نیستند. برای معاملهگرانی که به دنبال ایجاد یک روش برای ورود و خروج از سهم در کوتاهمدت هستند، ممکن است روش تحلیل تکنیکال مناسبتر باشد.
- تجزیه و تحلیل بنیادین یک رویکرد بسیار جامع است که نیاز به دانش عمیق حسابداری، امور مالی و اقتصاد دارد. برای مثال، تحلیل فاندامنتال به توانایی خواندن اظهارنامههای مالی، درک عوامل اقتصاد کلان، و دانش تکنیکهای ارزشگذاری نیاز دارد.
2 اصل طلایی در تحلیل فاندامنتال
اصل اول
همه چیز در قیمت نهفته است یعنی تمامی اطلاعات مورد نیاز در نمودار قیمت وجود دارد.
اصل دوم
اصل استقرای ریاضی است یعنی هر رخدادی که قبلا بارها و بارها اتفاق افتاده و عینا تکرار شده است احتمال اینکه از این به بعد نیز رخ بدهد وجود خواهد داشت.
سهم بنیادی چیست؟
سهمی است که قیمت بازاری آن کمتر از ارزش ذاتی آن است. در سهم بنیادی، اتفاقاتی رخ میدهد که سودآوری شرکت را زیاد میکند.
فروش و درآمد خوبی دارد.
فروش شرکت همواره در حال اضافه شدن است.
شرکت بهطور مرتب، گزارشات ماهانه، فصلی و سالانه را منتشر میکند.
و همچنین خبرهای خوبی از شرکت منتشر میشود. ( شرکت دارای برنامه توسعه و گسترش است. )
با توجه به مواردی که ذکر شد به سهمی که سودآوری خوبی دارد، بنیادی گفته می شود.
ارزش ذاتی چیست؟
از اطلاعات و داده های اصلی تحلیل بنیادی این است که قیمت فعلی سهام یک شرکت بطور معمول ارزش شرکت را که توسط داده های موجود در دسترس تریدرها می باشد را انعکاس نمی دهد.
یکی دیگر از داده هایی که وجود دارد این است که احتمال زیاد، ارزش منعکس شده از دادههای بنیادی شرکت به ارزش واقعی سهام نزدیکتر است.
تحلیلگران اغلب در تحلیل فاندامنتال از این مقدار واقعی فرضی به عنوان ارزش ذاتی یاد میکنند. با این وجود، باید توجه داشت که این کاربرد عبارت ذاتی معنای متفاوتی در ارزیابی سهام نسبت به معنای آن در سایر زمینهها مانند معاملات اختیارات دارد.
در قیمتگذاری اختیار معامله از محاسبه استاندارد برای ارزش ذاتی استفاده میشود. تحلیلگران از مدلهای پیچیده مختلفی برای رسیدن به ارزش ذاتی یک سهم استفاده میکنند. برای رسیدن به ارزش ذاتی سهام یک فرمول واحد و به طور کلی پذیرفته شده وجود ندارد.
ضرورت استفاده از تحلیل فاندامنتال
درک تحلیل فاندامنتال برای تعیین ارزشگذاری صحیح سهام در بازار ضروری است. تحلیلگران معمولاً عوامل کلان و خرد را برای شناسایی سهامهایی که با قیمتهای بالاتر و پایینتر از ارزش واقعی معامله میشوند، بررسی میکنند.
اگر یک سهام به درستی قیمتگذاری نشود، میتواند ارزش پولی بیشتری داشته باشد و سود بالاتری کسب کند. این امر به ویژه در مواردی که ارزش سهام زیر قیمت منصفانه ارزشگذاری شده باشد، صادق است.
تحلیلگران تصویر کلان را میبینند و وقتی صحبت از تحلیل فاندامنتال میشود، به جزئیات میپردازند. آنها علاقه دارند وضعیت اقتصاد را به طور کلی ارزیابی کنند و سپس به بررسی صنعت خاص مربوط به سهام بپردازند.
آشنایی با تحلیل فاندامنتال کمی و کیفی
عوامل زیادی در بنیادهایی که باید تحلیل شود، نقش دارند. در واقع تحلیل فاندامنتال میتواند به معنای هر چیزی باشد که مربوط به شرایط اقتصادی پیرامون یک شرکت است.
بدیهی است که اعدادی مانند درآمد و سود نیز شامل این بنیادها میشوند. همچنین عواملی از سهم بازار یک شرکت تا کیفیت مدیریت نیز بنیادهای یک سهم هستند. عوامل بنیادی مختلف را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: کمی و کیفی
تحلیل فاندامنتال کمی
Quantitative Fundamental Analysi مربوط به اطلاعاتی است که میتوان آنها را در قالب اعداد و مقادیر کمی بیان کرد. بنیادهای کمی ویژگیهای قابل اندازهگیری یک کسب و کار هستند. به سهام بنیادی چیست؟ همین دلیل، بزرگترین منبع دادههای کمی صورتهای مالی است. درآمد، سود، دارایی و موارد دیگر را میتوان با دقت زیادی اندازهگیری کرد.
صورت مالی واسطهای است که توسط آن شرکت اطلاعات مربوط به عملکرد مالی خود را افشا میکند. تحلیلگران بنیادی از اطلاعات کمی صورتهای مالی برای تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری استفاده میکنند. سه صورت مهم مالی عبارتند از: صورت سود و زیان، ترازنامه و صورت جریان وجوه نقد. پارامترهای مهم تحلیل فاندامنتال کمی را در ادامه معرفی خواهیم کرد.
تحلیل فاندامنتال کیفی
تحلیل فاندامنتال کیفی Qualitative Fundamental Analysisمربوط به ماهیت یا استانداردها است و عددی نیست. بنیادهای کیفی کمتر ملموس هستند. این تحلیل بنیادی ممکن است شامل کیفیت مدیران کلیدی یک شرکت، شناسایی نام تجاری، حق ثبت اختراع، فناوری انحصاری آن و… باشد.
سوالات متداول
در لغت به معنای بنیادی، اساسی می باشد و در علم اقتصاد تحلیلی است که با بررسی نیروهای اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی که بر عرضه و تقاضای یک دارایی اثر می گذارد به تحلیل بازار می پردازد.
با وجود اینکه برخی معتقدند سرمایهگذاری در بازار ارزهای دیجیتال بسیار شبیه به بازار بورس و سهام است، باید دانست که بکارگیری تحلیل فاندامنتال در این دو بازار از جهات مختلف، تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارد.
وقتی در مورد بورس صحبت میکنیم شما روی سهمهای یک شرکت واقعی سرمایهگذاری میکنید که در آمد سه ماهه ، بازده و سودش را به عنوان شاخصهای رشد شرکت گزارش میدهد.
این میتواند برای یک سرمایهگذار شاخص خوبی از این باشد که افزایش قیمت در آینده به چه عواملی بستگی دارد و وضعیت سهام آنها در آینده چگونه خواهد بود. بنابراین تحلیل فاندامنتال در بازار بورس شامل بررسی گزارش درآمد، عملکرد شرکت، هیئت مدیره و … میشود، در صورتی که همانطور که در ادامه خواهید دید، عوامل مورد بررسی در این تحلیل در بازار ارزهای دیجیتال کاملا متفاوت است.
روشهای مختلف تحلیل بنیادی در بازار سهام
کارشناس بازار سرمایه با توضیح دادن روشهای مختلف تحلیل بنیادی در بازار سهام، در رابطه با انواع سهام در بازار سرمایه و نحوه بستن پرتفوی توضیحاتی ارائه کرد.
به گزارش نبض بورس، سیدهادی میرعلمی، کارشناس بازار سرمایه در گفتوگوی تصویری با دبیر بورس بازار در رابطه با مراحل مقدماتی در تصمیمگیری بنیادی اظهار کرد: تحلیل بنیادی بر خلاف تحلیل تکنیکال که سادهتر است و اکثر فعالان بازار میتوانند به سادگی آن را فرا بگیرند، تخصصیتر و پیچیدهتر است و تا مقداری به پیشزمینه رشتههای حسابداری، مدیریت مالی و اقتصاد مربوط است. به عنوان مثال، کسی که قصد یاد گرفتن تحلیل بنیادی را دارد، باید با صورتهای مالی شرکتها آشنا باشد و بداند که سود و زیان چیست.
برخی شرکتها در بازار سرمایه داریم که هنگام تأسیس آنها هزینههای دلاری شده است و با وجود استهلاک در این شرکتها، باید برای ساخت این شرکتهاهزینههای دلاری شود که این نوع هزینهها، ارزش جایگزینی شرکتها نامیده میشوند
ارزش گذاری شرکت ها بسیار مهم است
وی در ادامه تصریح کرد: علاوه بر این، افراد برای یاد گرفتن تحلیل بنیادی باید مقداری با مدیریت مالی آشنا باشند تا بتوانند سودآوری شرکتها را محاسبه کنند. به دلیل اینکه محاسبات بر پایه مفروضات زیادی انجام میشود، ممکن است پیچیدگی خاصی داشته سهام بنیادی چیست؟ باشد، ولی درک ارزش شرکتهاست که از اهمیت بالایی برخوردار است و ما باید بدانیم که ما چند روش برای ارزشگذاری شرکتها داریم و هر شرکت به چه صورتی ارزشگذاری میشود.
این کارشناس بازار سرمایه با اشاره به اینکه عموماً شرکتهای بورسی بر حسب سودآوری ارزشگذاری میشوند، توضیح داد: این نوع ارزشگذاری یعنی باید به این بررسی پرداخت که شرکتها برای چهار فصل آینده چه سودی را برآورد میکنند و قیمتی که در حال حاضر برای این شرکت پرداخت میشود، چه نسبتی از آن سود را به سرمایهگذار میدهد. به عنوان مثال، اگر برای هر سهم یک شرکت هزار تومان پرداخت شود، اگر این شرکت برای هر سهم ۲۰۰ تومان سود بسازد، به معنی این است که P/E این سهم ۵ است.
بزرگترین رقیب بورس چیست؟
میرعلمی درباره معیارهای مقایسهای در تحلیل بنیادی گفت: بزرگترین رقیب بازار سرمایه، بازار بدهی یا سپردههای بانکی است که در سهام بنیادی چیست؟ این بازار نرخ سپرده ۱۸ الی ۲۰ درصدی را دریافت میکنند. نرخ ۲۰ درصد به این معنی است که سپردهگذاران در یک سال یکپنجم اصل پول را به عنوان سود دریافت میکنند بنابراین اگر ما سهمهایی داشته باشیم که بیش از سود سپردههای بانکی به سرمایهگذاران سود بدهند، به این معنی است که این سهمها در اوج ارزندگی هستند چون در سپردههای بانکی ارزش پول حفظ نمیشود، اما در سهمها به واسطه دارایی شرکتها ارزش پول حفظ میشود و هماندازه سود بانکی به سرمایهگذاران سود میرساند.
وی در این باره افزود: وقتی چنین اتفاقی میافتد، حرکت پول به سمت سپردههای بانکی ارزشی ندارد و سهمها ارزندگی خاصی پیدا میکنند، اما این تنها روش محاسبه ارزندگی در بازار نیست. برخی از شرکتهای بورسی سودی ندارند، ولی ارزش آنها صفر هم نیست چون این شرکتها داراییهایی دارند که ارزش این شرکتهای بر اساس آن دارایی محاسبه میشود و به این دارایی NAV یا ارزش خالص دارایی نامیده میشود که این شرکتها در گروههای سرمایهگذاری دیده میشوند؛ گروههایی که دارایی خریداری کردهاند.
این کارشناس بازار سرمایه با تأکید بر اینکه سرمایهگذاران باید ارزش داراییهای شرکتها را مورد توجه قرار دهند، تصریح کرد: سودآوری این شرکتها مهم هستند، اما معیار اصلی سرمایهگذاران در شرکتهای داراییمحور باید NAV باشد.
نگاه دلاری به شرکت ها درست است؟
میرعلمی در ادامه بیان کرد: ما برخی شرکتها در بازار سرمایه داریم که هنگام تأسیس آنها هزینههای دلاری شده است و با وجود استهلاک در این شرکتها، باید برای ساخت این شرکتهاهزینههای دلاری شود که این نوع هزینهها، ارزش جایگزینی شرکتها نامیده میشوند.
وی تعریف ارزش جایگزینی را با مثالی توضیح داد: اگر بخواهیم نیروگاهی را از نو بسازیم، دوباره باید ۵۰ هزار میلیارد تومان که در حال حاضر، معادل حدود ۲ میلیارد دلار نیاز است و این نیاز به نوعی ارزشگذاری برای شرکتها محسوب میشود، ولی نکته حائز اهمیت این است که سرمایهگذاران بدانند در چه مواقعی از کدام روش استفاده کنند.
این کارشناس بازار سرمایه افزود: ما در زمانی که در دوران رکود به سر میبریم و رقیب اصلی بازار سرمایه، بانک است؛ وزن بیشتری به P/E سهمها داده میشود، اما زمانی که بازار به سمتی حرکت کرده که رقیبهای اصلی آن بازارهای موازی دارایی محور مانند مسکن، خودرو و . هستند، سهام بنیادی چیست؟ میتوانیم به ارزش دارایی و ارزش جایگزینی شرکتها اهمیت دهیم.
با خریداری سهمهای بزرگ هم ریسک بزرگی انجام نمیدهیم، چراکه با خریداری این سهمها سود به دست میآوریم، با رشد نرخ دلار شرکت سودآوری بیشتری خواهد داشت و بالای تورم رشد خواهند کرد
ریسک و ضریب بتا در سرمایه گذاری چه تاثیری دارد؟
میرعلمی درباره اثر ریسک، ضریب بتا و بازده مورد انتظار در تحلیل بنیادی مطرح کرد: ما باید سهمهایی را مورد سهام بنیادی چیست؟ بررسی و توجه قرار دهیم که همزمان با رشد شاخص کل، آنها هم به اندازه شاخص و یا بیشتر از آن رشد داشته باشند. از آنجا که شاخص کل کلیت بازار را به ما نشان میدهد، ما باید به سمت شرکتهایی برویم که سود بیشتری را به ما بدهند و در این میان، شرکتهایی در بازار سرمایه وجود دارند که بتا منفی هستند که در حال حاضر خیلی کاهش یافتهاند یعنی با شاخص کل بازار واگرایی داشتند، اما حالا، کلیت بازار با شاخص کل همسو است و کلیت بتای بازار مثبت است.
وی عنوان کرد: شرکتهایی که دارای دارایی هستند و سود آنچنانی ندارند، ریسکهای بالایی هم دارند چراکه اگر رقیب بازار سرمایه، بازار بدهی یا سپرده بانکی شود، این شرکتها چون سودی ندارند که در انتهای سال به سهامداران خود عرضه کنند، میتوانند افت قیمتهای بزرگی را تجربه کنند، اما شرکتی که به عنوان مثال دارای P/E با رقم ۴ است، ریسک خاصی ندارد زیرا ریسک آن شرکت بر هم خوردن مفروضات آینده ما میشود یعنی ریسک این سهم در جهت به هم خوردن فرضیهها در جهت تغییر قیمت دلار، قیمتهای جهانی و نرخ بهره است که تمام محاسبات به هم خواهد خورد و P/E مورد نظر رقم نخواهد خورد.
این کارشناس بازار سرمایه اضافه کرد: رسم معمول بازار بر این بود که سرمایهگذاران در این بازار سهمهایی با P/E رقم ۴ را خریداری میکردند و بعد از رسیدن آن به ۷ یا ۸ میفروختند که این حالت، یک حالت برای بازار رکودی است. سرمایهگذاران باید بدانند که اگر سهمی را با ریوارد ۶ یا ۷ میخرند و حالت بازار رکودی است، نباید انتظار بازدهی زیادی از این سهمها داشت، اما سهمهایی که دارای P/E با رقم ۴ است، میتوانند تا سطحی منطقی رشد کنند که به این میزان رشد ریوارد منطقی سهام گفته میشود.
چگونه صنایع برتر را تشخیص دهیم؟
میرعلمی در رابطه با نحوه تشخیص صنعت برتر در تحلیل بنیادی تصریح کرد: اگر به صورت بلندمدت به تکسهمها توجه کنیم، سهمهایی که P/E پایین، دارایی و طرحهای توسعهای دارند نسبت به دیگر سهمها برتر هستند. ممکن است در کلیت یک صنعت همه شرکتها را برتر دانست، اما ممکن است در هر صنعتی، چند شرکت جود داشته باشد که سود خوبی به سهامدارانشان میدهند و یا داراییهایی دارند که همراه با رشد نرخ دلار، این داراییها هم رشد میکنند یعنی تورم کشور روی آنها تأثیر خاص میگذارد و همچنین، طرحهای توسعهای در سودآوری شرکتها بسیار مهم است.
وی افزود: وقتی با رشد دلار بازدهی سهمی را میگیریم، یک بازدهی مناسب برای شرکت به دست میآید، اما اگر از نظر مقداری نیز شرکت رشد خاصی داشته باشد، یک اهرم بزرگی روی شرکت به وجود میآید و بستگی دارد که ابعاد طرحهای توسعه نسبت به مارکت چقدر بزرگ باشد که در این میان، شرکتهایی که دارای بازار کوچکی هستند، با داشتن طرحهای توسعهای با ابعاد بزرگی به اندازه مارکت خود میتوانند تحول بزرگی در آینده ایجاد کنند بنابراین باید صنایع و یا تکسهمهایی را پیدا کرد که هم اهرم دلاری، هم دارایی و هم طرحهای توسعه دارند.
نگاه ارزشی و رشدی به شرکت ها
این کارشناس بازار سرمایه با اشاره به اینکه شرکتهای بورسی به دو گروه ارزشی و رشدی تقسیم میشوند، گفت: سرمایهگذارانی که بر رشد زیاد سهم اعتقاد دارند نباید روی سهمهای بزرگ سرمایهگذاری کرد کار اشتباهی انجام نمیدهند، اما این رویکرد ریسکهای خاص خود را هم دارد و مشخص نیست که انتظارات ما برآورده شود و طرحهای توسعه و رشد مقدار فروش و مقدار سودآوری شرکتها بر این مبناست. اگر ما شرکتی را با مارکت کپ ۴ همتی در نظر بگیریم و انتظار داشته باشیم که سودآوری آن شرکت تا ۱۰ همت باشد، میتواند رشد ۴ برابری برای ما داشته باشد، اما سهمهای بزرگی مانند «فملی» یا «فولاد» با مارکت کپ ۳۵۰ همت، نمیتوانند تا ۲ هزار همت سودآوری داشته باشند.
میرعلمی ادامه داد: سهمهای بزرگ برای رشد به پولهای بزرگتری هم نیاز دارند، اما اگر بتوانیم سهمهای کوچکی پیدا کنیم که طرحهای توسعهای داشته باشند، میتوانند در آینده رشدهای شارپتری را سهام بنیادی چیست؟ تجربه کنند چون ابعاد کوچکتر است و آن سهمها میتوانند بازار را رشد دهند، میتوان گفت سهمهای کوچک رشدهای بهتری خواهند داشت که نمونه آن را هم در سالهای گذشته دیدهایم. به عنوان مثال، فراکاویها در چند سال اخیر چندین هزار برابر رشد کردهاند، اما سهمهای بزرگ نتوانستند چنین سودی را کسب کنند.
وی در نتیجهگیری این بحث بیان داشت: رویکرد خریداری نکردن سهمهای بزرگ در بازار روش اشتباهی نیست اما باید ریسکهای مربوط به این روش را هم در نظر داشت، اما با خریداری سهمهای بزرگ هم ریسک بزرگی انجام نمیدهیم، چراکه با خریداری این سهمها سود به دست میآوریم، با رشد نرخ دلار شرکت سودآوری بیشتری خواهد داشت و بالای تورم رشد خواهند کرد، اما نمیتوان انتظار رشدهای بزرگ مانند رشد سهمهای کوچک داشت بنابراین باید بین دو نوع شرکت از لحاظ ریسکگریزی و رشدی تمایز ایجاد کرد.
پرتفوی شلوغ یا خلوت؟
این کارشناس بازار سرمایه درباره روش بسته شدن پرتفوی سهامداران تشریح کرد: زیاد بودن تعداد سهمها در پرتفو ریسک ما را کمتر میکند، اما تعداد آنها به این بستگی دارد که آیا ما این توانایی را داریم که روی همه سهمها تسلط داشته باشیم و یا آیا این توانایی را داریم که روی گزارشهای مالی چند شرکت تسلط داشته باشیم و یا سهمها را هر روز بررسی کنیم بنابراین، بررسی تعداد زیادی سهم در پرتفو کار دشواری است.
میرعلمی در پایان خاطرنشان کرد: در دوران رکود، برخی از سهمهایی که افت قیمت دارند، رشد سهمهایی که رشد دارند، خنثی خواهند کرد و نمیتوان بازدهی بالایی را از یک پرتفوی شلوغ گرفت و من ترجیح میدهم در دوران رکود پرتفو خلوتتر باشد و سهامداران باید به دنبال این باشند تا نهایت ۷ تا ۸ سهم را در پرتفوی خود داشته باشند، اما این روش شخص به شخص متفاوت است.
دیدگاه شما